۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

یادداشتی از فخرالسادات محتشمی پور؛میم مثل مادر

فخرالسادات محتشمی پور در یادداشتی به مناسبت ورود مادران آمریکایی برای پیگیری وضعیت فرزندانشان در ایران نوشته است:

دلم می خواهد از مادر بنویسم. از این مهربان ترین موجود عالم. از این مخلوقی که گاه خالق خود را نیز برای کارهای خارق العاده اش به شگفتی می آورد. مادر! مادری که بهشت زیرپایش است. مادری که فارغ از دین و مذهب و اعتقاداتش الهه مهر است و عطوفت و سرشار از احساسات ناب نسبت به فرزند. مادر! مادری که حاضر نیست خاری به پای فرزندش بخلد و خود فرسنگ ها میان خار مغیلان برای او و به خاطر او قدم می زند.

حاضر نیست سایه غم حتی برای لحظه ای بر سر فرزندش بنشیند و هرگز نمی تواند اشک را در چشمان او حلقه زنان ببیند و آرام بگیرد. مادر! باید مادر بود تا عمق احساس او را نسبت به فرزندش درک کرد اما نه! همه انسان ها فارغ از جنسیتشان و سوادشان و تأهل و تجردشان و مقام و طبقه اجتماعی شان، مادر را خوب می شناسند که خود نه ماه همراه دائمی او بوده اند و از خون او ارتزاق کرده اند و گرمای وجودش قرارگاه تاریکشان را مطمئن و آرام بخش ساخته و پس از تولد شیره جان او را مکیده اند و بالیده اند و در دامان پرمهرش تربیت شده اند و

چه بگویم از شأن و مقام این فرشته مهربان که همه هستی اش را فدای جان گرفتن و بالندگی فرزندش می کند و وجودش را تا پایان عمر بدون او بی معنا می داند و مادر در سراسر کره خاکی مادر است بی هیچ تفاوتی.

دلم می خواهد از مادر بگویم . چه فرق می کند ملیتش، تابعیتش و زادگاه و موطنش؟ مادر مادر است. خواه فرزندش حاکم باشد خواه رعیت، خواه قاضی خواه متهم، خواه ظالم خواه مظلوم. او غمخوار فرزند است و نگران اعمالش و زندگیش. مادر مادر است و ما در این نزدیک یک سال مادران زیادی را دیدیم که پا به پای فرزندانشان رأی سبزشان را جستجو کردند و سوال کردند و مطالبه کردند و پا به پای عزیزانشان باتوم خوردند و گاز اشک آور خوردند و کتک خوردند در روز روشن و در کوچه و خیابان. و مجروح و مصدوم شدند و بازداشت شدند و گذشت برآنان آن چه گذشت و می دانیم و می دانند.

مادران ایران هر روزشان با دعای برای سلامت فرزندان و هر شبشان با دعا برای راحت آنان گذشت و می گذرد اما دل های نگران و مضطرب و چشمان منتظر هنوز بسیارند و من امروز وقتی چشمم بر تصویر صحنه هایی شکوهمند از لحظات وصال مادران و فرزندانی از تبار دیگر افتاد، سوزش اشک را با تمام وجود احساس کردم و در میان احساسی دوگانه و متناقض گرفتار آمدم: شادمانی برای وصال این منتظران هجران کشیده فرنگی از منظر نوع دوستی و هم دردی با مادران داغدیده و آسیب دیده و زجر کشیده هم وطنم.

مادر مادر است چه فرق می کند در کجای این کره خاکی فرزندش را به دنیا آورده باشد و بزرگ کرده باشد. او تا پایان عمر دلش برای جگرگوشه اش می تپد. با درد او دردمند می شود و سرور او شادش می کند و مادران سرزمین من ماه هاست که شادی گمشده زندگی شان را جستجو می کنند و غمی سترگ از رنجی که فرزندانشان به جور می کشند، بر دلشان سنگینی کرده است و جانگدازتر از آن داغی که بر دلشان نشسته و حاصل عمرشان که تباه شده چشمانشان را بی فروغ کرده و گرد ماتم را بر زندگیشان پاشیده است.

کاش مادران بازجوهای مسلمان و قضات مسلمان و دادستان های مسلمان و زندان بانان مسلمان و صادر کنندگان احکام قضائی مسلمان و اجرا کنندگان این حکم هایی که بندگان خدا لابد به نیابت از او برای حاکمیت عدالت علوی در این ام القرای مسلمین، صادر کرده اند و از آن مهم تر عناصر خودسرمسلمان!

در همین شب جمعه، شب گشوده شدن درهای رحمت الهی و استجابت دعا، یادشان بیاید که مادرانی در حسرت در آغوش کشیدن فرزند ماه هاست که می سوزند و در حسرت رهایی آنان از بند ظلم و در حسرت زندگی آرام و بی دغدغه و دلواپسی فرزندانشان بدون سرک کشیدن های مزاحمانی که خود را ضامن بهشت و دوزخ آنان می دانند و قصاص قبل از جنایت می کنند.

کاش مادران قدرت مداران و کاربدستان هواپرست دیار من هم باور کنند مادر مادر است، خواه فرزندش حاکم باشد خواه محکوم، ظالم باشد یا مظلوم. حالا که دعای مادر در حق فرزندش مستجاب است، خوب است این مادران مهربان برای رهایی فرزندانشان از چنگ شیطان نفس دعا کنند و از خدا بخواهند انسانیت، نوع دوستی، انصاف و مروت، آزادگی و عطوفت را به آنان بازگرداند.

من احساس مادران آمریکایی را پس از مدت ها دوری از فرزندانشان آن گاه که مقابل دوربین هایی در کشوری بیگانه و در یک هتل پنج ستاره آنان را در آغوش کشیدند می فهمم همان طور که احساس مادرانی که فرزندانشان به ستم گرفتار آمده و در اعتراض به این ستم در اعتصاب غذا به سر می برند و یا در چنگال بیماری اسیرند و جسم نحیفشان هرآن در معرض مخاطرات جدی است، درک می کنم. مادر مادر است. چه فرق می کند فرزندش آزاد باشد یا دربند و حالا من که فرزندانم از نعمت آزادی برخوردارند، در غم خواهرانم که از درد هجران فرزندشان به خود می پیچند و شب و روز و خواب و خوراک و آرام و قرار ندارند، طاقت از کف داده ام و برای هوشیاری مادرانی که غافلند یا خود را به غفلت زده اند دعا می کنم مبادا اعمال زشت و کریه فرزندان بدعاقبتشان، آنان را برای همه عمر شرمگین کند.

اللهم اجعل عاقبة امورنا خیرا

منبع سايت کلمه

http://www.kaleme.com/1389/02/31/klm-20029

هیچ نظری موجود نیست: