۱۳۹۰ خرداد ۲۸, شنبه

اعتصاب غذای نامحدود ۱۲ زندانی سیاسی در اعتراض به جانباختن هدی و هاله

تاریخ انتشار: ۲۸ خرداد ۱۳۹۰, ساعت ۱۴:۲۷

 

جرس: به دنبال شهادت مظلومانه هدی صابر و هاله سحابی، دوازده نفر از زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ اوین در اعتراض به شهادت این دو زندانی سیاسی از صبح امروز، ۲۸ خرداد وارد اعتصاب غذای نا محدودشدند.

به گزارش کلمه آنها در بیانیه ای، ضمن گرامیداشت یاد همه شهدای راه میهن و آزادی اعلام کرده اند که هم زمان با روزهای گرامیداشت شهدای جنبش از ندا تا هاله و از سهراب تا صابر، اعتصاب غذای خود را آغاز می کنند.

در بخشی از این بیانیه  که به امضای بهمن احمدی امویی-حسن اسدی زیدآبادی-عمادالدین باقی-عماد بهاور-قربان بهزادیان نژاد-محمد داوری-امیرخسرو دلیرثانی-فیض الله عرب سرخی-ابوالفضل قدیانی-محمد جواد مظفر-محمدرضا مقیسه و عبدالله مومنی رسیده، آمده است: ملت ما قربانیان و شهدای بسیاری را در همه این سالها در راه دفاع از مهین و آزادی نثار کرده است، اما جنبش سبز ملت ایران نقطه عطف بزرگی در این راه بود که دهها شهید از ندا تا هاله و از سهراب تا صابر را تقدیم کرد و در کنار آن دهها معلول زمینگیر شده و صدها زندانی بی گناه با احکام ناعادلانه ای مواجه شده اند که در روند صدور این احکام بسیاری از بندهای قوانین اساسی و ایین دادرسی و حقوق شهروندی، نقض شده است.

متن کامل بیانیه ی اعتصاب غذای ۱۲ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ اوین به شرح زیر است:

باز آمد چون عید نو تا قفل زندان بشکنیم

وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنیم

 

مردم سربلند ایران

ما و شما فرزندان سرزمین مهر و آیین مهر ورزی هستیم، لیک سالیانی است که در بند جباریتی افتاده ایم که با زبان قدرت و بی قانونی با شهروندان خویش سخن می گویند. شهروندانی که حقوق و آزادی های مندرج در قانون اساسی و نیز اسناد بین المللی را که کشورمان بدان متعهد شده است، می طلبند. و مبلغ مدارا با همه مردم ملتزم به قانون و منافع ملی با گرایش های متفاوت هستند.

هرچند ملت ما قربانیان و شهدای بسیاری را در همه این سالها در راه دفاع از مهین و آزادی نثار کرده است، اما جنبش سبز ملت ایران نقطه عطف بزرگی در این راه بود که دهها شهید از ندا تا هاله و از سهراب تا صابر را تقدیم کرد و در کنار آن دهها معلول زمینگیر شده و صدها زندانی بی گناه با احکام ناعادلانه ای مواجه شده اند که در روند صدور این احکام بسیاری از بندهای قوانین اساسی و ایین دادرسی و حقوق شهروندی، نقض شده است.

واپسین شهدا، دو نفر از از زندانیان ملی و مذهبی بودند.هاله سحابی فرزند وارسته مردی چون مهندس عزت الله سحابی که در مرخصی از زندان به سر می برد و در مراسم تشییع و تدفین پدرش، با هجوم نابخردانه ماموران به شهادت رسید و هدی صابر هم بندی ما که در اعتراض به این حادثه ناگوار دست به اعتصاب غذای تر و محدود زد اما دست اجل او را از میان ما برد، اما دو مساله شهادت او را به چالش مشروعیتی بزرگ برای نظام کنونی تبدیل می سازد: اول حبس او به مدت ده ماه بدون محکومیت و هر قرار قانونی و کاملا خودسرانه و جبارانه، آن هم در پیش دیدگان دستگاههای مسوول و مدعیان قضاوت و عدالت و دیگری رفتار سهل انگارانه و مغرضانه در برابر آثار اعتصاب غذای او به همراه ضرب و شتم که منجر به شهادت مظلومانه اش شد و شرح چگونگی آن در شهادتنامه زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ منعکس شده است.

اینک همزمان با ایامی که مقارن با ۱۳ رجب زاد روز امام عدالت علی (ع)بوده و به یاد شهدای جنبش سبز از ندا تا هاله و از سهراب تا صابر نامگذاری شده است، ما ضمن اعلام تسلیت و همدردی با خانواده همه ی این شهدا، به ویژه خانواده های هم زندانیان عزیز از دست رفته مان، هاله سحابی و هدی صابر و مردم متین و صبور ایران، از روز ۲۸ خرداد (شنبه)اعتصاب غذای اعتراضی خود را آغاز می کنیم. امید که به مثابه روزه داری، مورد رضایت خداوند و مردم عزیز و بازماندگان همه شهدای جنبش قرار گیرد.

به امید آنکه جنبش مسالمت امیز ایران پویاتر و از تکرار چنان فجایعی پیشگیری شود.

 

اسامی امضا کنندگان بیانیه

بهمن احمدی امویی-حسن اسدی زیدآبادی-عمادالدین باقی-عماد بهاور-قربان بهزادیان نژاد-محمد داوری-امیرخسرو دلیرثانی-فیض الله عرب سرخی-ابوالفضل قدیانی-محمد جواد مظفر-محمدرضا مقیسه-عبدالله مومنی

 

منبع سايت جرس:

http://www.rahesabz.net/story/38756/

نامه محمد نوری زاد به علي خامنه اي به مناسبت روز پدر

 

پدر روزت مبارک

رهبرما، چه بخواهد و چه نخواهد، پدراین مردم است. ومردم ما، حق دارند از او، رفتاری پدرانه انتظار داشته باشند. که یک پدر، با هرخونی که از فرزندان تند خوی خود به دل دارد، آنان را به تیر بلا نمی سپرد. و به نفع فرزندان آرام و سربه زیر خود، برسر فرزندان عاصی و معترض خود نمی کوبد

 

سلام ای علی عزیز.

چه خوب که در این روزها، پای به عرصه ی این دنیا گذاردی تا بشر، برای تماشای همه ی عدالت، بی تاب تو باشد و به تو بنگرد. وبرای تماشای همه ی شایستگی های بشری، رو به سوی تو آورد.

تو به معنی واقعی " مرد" بودی. جوری که همه ی مردان و زنان عالم، با تماشای تو، وادی مردانگی را از وادی نامردی و نامردمی بازمی شناسند.

چه خوب که رهبرما طرفدار و مشتاق و مطیع و دلمشغول توست. وحتی نسبت جایگاه خود را با تو، در غبار کفش قنبر، غلام تو، می سنجد.

اگر تو ای علی عزیز، نبودی، ما چگونه به رهبرمان می گفتیم : علی چرا بیست و پنج سال، از حکومتی که حق خود می دانست، برکنار ماند؟ آیا نه تنها به این دلیل که مردم، آن سوتر از او و بزرگی های او، روی به دیگری و دیگران بردند و او را نخواستند؟

برکناری تو ای علی از حکومت، ذره ای از کهکشان خوبی های تو کم نکرد. و بنا به گفته ی خود تو، سکوت و همراهی تو با خواست مردم، جامعه ی جوان اسلامی را از انشقاق و گسستگی و جنگ داخلی بدر برد و بجای آن، یکدلی و یکپارچگی را پدید آورد.

اگر تو نبودی، ما چگونه به رهبرمان می گفتیم : اداره ی جامعه را به شایستگان، ونه به دوستان، باید سپرد؟

 

یاعلی، یک پرسش!

اگر من نوری زاد، پای به دل تاریخ بگذارم و در بازار کوفه، جلوی چشم خلایق، صریح و شفاف و حتی گستاخانه، راه را برعبور تو بگیرم و با فریادی که همه ی تاریخ بشنود، به تو بگویم : ای علی، من که یکی از پیروان تو هستم، این من گمشده در تاریخ، اصرار بر واشکافی اموال تو دارم. با این که می دانم تو پاک و پاکدستی، می خواهم اما بدانم با پولهای امانتی مردم چه کرده ای و میلیارد میلیارد پول آنان را چرا و در کجاها صرف چه کرده ای؟

من بعید می دانم ای علی عزیز، درهمان بازار کوفه و جلوی چشم مردم، زیر گوش من بخوابانی! و بگویی: ای بی حیا، تو، که به قول خودت هیچ در هیچی، از من علی، که معصوم و پاکزاده ام، می خواهی تحقیق و تفحص کنی؟

تصور حتمی من براین است که تو، دست مرا می گیری و مرا به سرای حکومت خود می بری و دفترهای ثبت اموال عمومی را جلوی من می گذاری و به من می گویی : باهر علمی که داری، درکمال امنیت، بنشین و به دخل ها و خرج های حکومت من نگاه کن. وحتی این را نیز مصرانه از من می خواهی که:هر کاستی و ناروا در کارمن دیدی، حتما مرا خبرکن تا اگر کج رفته ام یا خطایی ندانسته مرتکب شده ام، سریعا آن را اصلاح کنم. و از من خواهی خواست که اگر کشف کردم یک یا جمعی از کارگزاران تو دست به اموال مردم برده اند، تو را خبرکنم تا شخصا به کار آنان رسیدگی کنی.

من از این تخیل راستین، پای فراتر می برم و دست تو را می گیرم و به همین امروز جمهوری اسلامی ایران خودمان می آورمت. و تو را برمسند رهبری کشورمان می نشانم و به تو می گویم : علی جان، تو نیک می دانی که شیوه های مملکت داری در دور دست های تاریخ، همان بود که بود. امروز اما، شیوه ها تغییر کرده. دیگر شایسته نیست که تو، که علی ما هستی و چشم و چراغ ما، با وجود معصومیتی که تداری، وباوجود شجاعت و حلم و علم و تقوایی که داری، هم فرمانده ی کل قوا باشی و تک به تک فرماندهان ارتش را و تک به تک اعضای مجمع تشخیص مصلحت را مشخص کنی و در هر دستگاه، نمایندگان مستقیم و غیرمستقیم داشته باشی .

تو باید برقله ی این مملکت بایستی و رهبری کنی. مثل رهبر یک ارکستر موسیقی که با حرکات نامحسوس دست خود، استعداد های جامعه ی کوچک خود را به کار می گیرد و از آن همه استعداد، صدای خوش و هماهنگ برمی آورد. تو نیک تر از من می دانی که دخالت تو در جز و کل این دستگاه وسیع، رشته های هماهنگی را می گسلد. حضور بی دلیل نمایندگان تو در هر دانشگاه و در هر وزارتخانه و در هر دستگاه، بساط اعتماد به نفس آن دستگاه ها را بر می چیند.

 

علی جان، تو روح جاری این عالمی. درشان تو نیست که هم تعیین رییس صداو سیما و تعیین رییس سازمان تبلیغات اسلامی با تو باشد و هم تعیین تک به تک امامان جمعه ی کل کشور و تعیین تک به تک اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی . حالا تعیین تک به تک فرماندهان سپاه و نمایندگان خودت در کل سپاه در کل کشور بماند.

 

علی جان، خدا وکیلی با این همه مشغله ی پیچ در پیچ، فرصتی برای تو که علی و معصوم و مستحضر به علم الهی هستی باقی نمی ماند تا به افق های دور و فرداهای سرزمین خودت بنگری . چرا که تو، عمده ی توش وتوان خود را مصروف جزییات امروز جامعه ی خویش می کنی و از نظارت، و بها دادن به نظارت، بازمی مانی.

 

علی جان، تو نیک تراز همه ی ما می دانی که ورود تو به عرصه های جانبداری، مردمان جامعه را از رشد بدیهی شان باز می دارد و کسی را شهامت نقد و شهامت آسیب شناسی از تو و کار کارگزاران تو نمی ماند. وقتی همه ی سرنخ ها به تو ختم شود، کسی اجازه نخواهد یافت به کارهای خود تو ورود کند و سر از اختفای کارهای تو درآورد. و این یعنی ظهور قدرتی مخوف، که برسرخود، زبانم لال، خدا را نیز تحمل نمی کند.

 

ای علی عزیز، مگر نه این که این مردم، اختیارات و اموالشان را به امانت به تو سپرده اند؟ آیا نباید بدانند تو با اموالشان چه کرده ای و چه می کنی؟ این مردم می خواهند بدانند چه مقدار از پولشان را به افغانستان و چه مقدار از پولشان را به لبنان و سوریه و به هرکجای این دنیای بزرگ بخشوده ای! این مردم می خواهند بدانند چه پولهایی با اشاره ی تو، به کجاها سرازیر شده است.علی جان مردم ما آیا حق ندارند بدانند تو با پولشان چه کرده ای؟ اطمینان دارم که تو با آغوش باز از خواست ها و پرسش های مردم استقبال خواهی کرد. اساسا تو به همین خاطرهاست که خواستنی هستی.

 

وسرآخر:

این مردم از تو می خواهند بنا به ضرورت های این روزگار، بار سنگین این همه مسئولیت های جوراجور خود را به شانه ی آنان و نمایندگانشان بگذاری. خودت را خلاص و راحت کن. درفردای قیامت تو باید به تک به تک این همه مسئولیت پاسخ بدهی. بیا و از دامنه های رهبری، به قله ی بلند آن بازگرد. جای تو، آنجاست.

از همان بالا، مردم را رهبری کن. که تو، آن بالا اگر که بایستی، هم خواستنی ترخواهی بود، هم تماشایی تر، وهم در کار رهبری جامعه، موفق تر. مارا دراین مشورت، یاعلی، با تو خیرخواهی است. می دانیم که می دانی.

 

علی جان، خودت خوب می دانی که بدون استثنا، دلیل خیزش های مردمی این روزها درکشورهای اسلامی و غیر اسلامی، از کجا ناشی می شود. از: رهبری های طولانی و مبسوط الید. که یک نفر، با قدرتی ماورایی، برهمه ی ارکان یک کشور سلطه داشته باشد و به کسی نیز جوابگو نباشد و کسی را نیز حق اعتراض و نقد او نباشد. خودت خوب می دانی که اگر صدام را آمریکایی ها سرنگون نمی کردند، مردمش این روزها او را سرنگون می کردند. صدامی که جزقلب مردم ، جایی را لایق حضور خود نمی دانست.

رهبر لیبی نیز مگر جز این خصوصیات دارد؟ ویا رهبر مردم سوریه؟ فصل مشترک همه ی اینان، بلامنازع بودنشان است. که برکل مقدرات کشورشان حاکم اند و کسی را یارای اعتراض به آنان نیست.

قانون ، برای این رهبران، شکلاتی است که به وقت ضرورت، به دهان مبارک می برند و نرم نرم به مکیدن آن مشغول می شوند. یا قانون، برای اینان، جامی از شراب است که سرمی کشند تا فراموش کنند مردمی نیز هستند و این مردم حقی وحقوقی نیز دارند. ویا : قانون حبه تریاکی است که باید برسر وافور کیفوری نهاد و مردم را بخاطر جهل مکرر و جهل مرکبشان ستود.

 

علی جان، این روزها، ما، با تمام قامت، سرنوشت خود را به سرنوشت بشاراسد قاتل و سرکوبگر گره زده ایم. مردم معترض او را فتنه گر می خوانیم. و در سرکوب آنان، با بشاراسد همراهی می کنیم. اخبار کشتار مردم مسلمان سوریه را جلوی چشم مردم دنیا، سانسور می کنیم. چرا؟ چون اطمینان داریم:مشابهت سقوط بشار اسد، گریبان خود ما را می فشارد.

 

علی جان، چه خوب که به این دنیا آمدی تا به بزرگان و مسئولان و رهبران جهان، و به ویژه به رهبرما بگویی : ای برگزیدگان مردم، مردم، از شما جز عدالت و درستی و راستی و پاکدستی و گذشت و بردباری نمی پسندند. پوزش خواهی شما از مردم، به تناسب هرخطایی که مرتکب شده اید، کمترین حق بدیهی مردم شماست.

 

و دم گوش رهبرما بگویی:

سیدعلی عزیز، تا دیرنشده، صدای اعتراض مردمت را بشنو! وشانه های خودت را از زیر بار این همه مسئولیت بدر ببر. خودت را سبک کن. به مردمت بها بده. و مسئولیت های بی شمار خود را به شانه های خود مردم بسپار. مگرنه این که این مردم، هماره در سخنان تو، فهیم و همراه و با خردند؟ جای تو آن بالاهاست. قله، بله، آنجا جای توست. بپای خیز. دستت را به من بده . یاعلی !

محمد نوری زاد- بیست و پنجم خرداد سال نود

..

منبع گاه نوشت محمد نوری زاد

http://nurizad.info/?p=4742

۱۳۹۰ خرداد ۱۱, چهارشنبه

گزارش کوتاهی از اتفاق تلخ امروز به نقل از شاهدان عینی


همه چی آروم پیش می رفت... با اینکه ماموران هم توی خانه و هم تمام کوچه های اطراف مستقر بودند، اما همه آرام بودند، تا مبادا پیکر مهندس سحابی بر دوش دیگران از خانه اش بیرون رود.

نزدیک 6:30 بود که پیکرش را در حیاط سبز خانه اش در لواسان شستن و بعد از آنکه فرزند آیت الله منتظری بر پیکر دعایی خواند و دوستانش یک به یک بر بالینش از خوبی هایش گفتند، خانواده سحابی هم بعد از اینکه از همراهی ماموران «وزارت اطلاعات» تشکر کردند از میهمانان خواستند تا در آرامش این مراسم «مذهبی» را انجام دهند.پیکر بر دوش مردان به جلو برده می‌شد،مردم هم با پوسترهای خندان «سحابی» پشت سر پیکری که با پرچم ایران پوشیده شده بود، راه می رفتند که یک دفعه یکی از ماموران نیروی انتظامی به سمت خانم سحابی که از صبح در سکوت و آرامش فقط این اتفاقات را نگاه می کرد، رفت و با خشونت عکس پدرش را از دستش کشید و آن را پاره کرد، در این لحظه خانم سحابی هم بدون یک کلمه حرف یقه مامور جوان را گرفت، اما در همان لحظه تشنج و بعد هم غش کرد، ماموران به سرعت خانم سحابی را از لابه لای جمعیت بلند کردند و در «ون» گذاشتند، اما انگار قسمتی از بدن رنجورش میان در مانده بوده که یکی از ماموران با لگدی محکم بدن بی جانش را به انتهای «ون» پرت کرد.بازهم فایده نداشت، اینبار در را چندین بار محکم در حالی که پاهای هاله خانم لای آن گیر کرده بود، باز و بسته کرده، تا در بالاخره بسته شد

او را به تنها درمانگاه لواسان برند، اما «هاله سحابی» چند دقیقه‌ای بیشتر دوام نیاورده و تمام کرده.

همسر سحابی، در میان شیون هایش، فریاد می زد:«خوش به حالتان از این همه «ظلم» راحت شدید»

خبرهای جدید جرس از شهادت هاله سحابی

تاریخ انتشار: ۱۱ خرداد ۱۳۹۰, ساعت ۱۱:۱۴

 

جرس: منابع خبری موثق جرس از تهران و لواسان تاکید می کنند و گواهی می دهند که هاله سحابی و شماری دیگر از حاضران در مراسم تشییع و تدفین مهندس سحابی، مورد خشونت شدید و ضرب و شتم نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی قرار گرفته اند.

ماموران امنیتی فشار زیادی را متوجه خانواده مهندس سحابی کرده و می کنند که خبر ضرب و شتم زنده یاد هاله سحابی و کیفیت درگذشت وی را تکذیب کنند. اما منابع خبری موثق و شماری از حاضران گواهی می دهند که هاله مورد خشونت و برخورد فیزیکی قرار گرفته است.

گفتنی است برخی از فعالان ملی مذهبی حاضر در مراسم ازجمله دکتر حبیب الله پیمان و مهندس حمید احراری، و نیز برخی از حاضران در آیین تشییع و تدفین (ازجمله حامد منتظری فرزند احمد منتظری) توسط ماموران امنیتی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شده اند. هنوز خبری از آزادی یا ادامه بازداشت افراد بازداشت شده، نیست.

 

منبع سايت جرس:

http://www.rahesabz.net/story/37791/

هاله سحابی در مراسم تشییع پدرش در اثر پنجه بوکس لباس شخصی ها درگذشت

هاله سحابی به شهادت رسید

در اثر ضرب و شتم نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی

 

جرس: هاله سحابی در مراسم تشییع پدرش در اثر ضرب و شتم عوامل امنیتی جمهوری اسلامی به شهادت رسید.

به گزارش جرس، هاله سحابی صبح امروز در صف جلو تشییع کنندگان پیکر مهندس سحابی به رفتار خشونت آمیز نیروهای امنیتی و لباس شخصی اعتراض کرده،  مورد حمله آنان قرارمی گیرد.

گزارش منابع موثق جرس از تهران و لواسان حاکی است،  ماموران مانع طی مسیر برای تشییع پیکر مهندس سحابی شده اند. هاله سحابی که دسته گلی بدست داشته و جلوی همه حرکت می کرده با ممانعت ماموران مواجه می شود. ولی او می گوید باید از همین مسیر تشییع جنازه صورت گیرد. با مقاومت او ماموران با وارد آوردن ضربات لگد و ... به شدت او را مضروب می کنند .او بیهوش می افتد و دکتر پیمان او را به بیمارستان منتقل می کند.  اما متاسفانه معالجات بی حاصل مانده، دختر ارشد مهندس سحابی به شهادت می رسد.

هاله سحابی، ۵۴ ساله، قرآن پژوه، همکار مطبوعاتی نشریه چشم انداز ایران و از فعالان حقوق زنان در ایران بود. وی عضو «مادران صلح» ایران بود و در جریان حوادث پس از انتخابات، در روز تحلیف احمدی نژاد مقابل مجلس شورا، بازداشت و روانه زندان شد. سحابی پس از بازداشت موقت، در شعبه 26 دادگاه انقلاب محاکمه و به دو سال حبس محکوم گردید. وی تا دو هفته پیش که با وی اجازه مرخضی داده شد، در زندان اوین محبوس بود.

 

مراسم عزاداری هاله سحابی اعلام می شود

فریدون سحابی برادر مرحوم سحابی و عموی هاله در گفت و گوی تلفنی هق هق گریه اجازه صحبت به او را نمی دهد تنها می گوید : شنیدم هاله فوت کرده است.

خانه سحابی ها درعزاست . همه در بهت و ناباوری و غرق در ماتم اند . صدای شیون از هر گوشه شنیده می شود. ساعتی قبل خانواده سحابی رسما اعلام کردند که هاله سحابی به رحمت خدا رفت و از جمعیت حاضر خواستند که خانه را ترک کنند تا برای مراسم خاکسپاری هاله سحابی برنامه ریزی اولیه را انجام دهند.

همچنین مهندس صباغیان از اعضای نهضت آزادی ایران تحت تاثیر وضعیت پیش آمده دچار فشار فلبی و تهوع شده و به بیمارستان منتقل می شود.

هاله سحابی، ۵۴ ساله، قرآن پژوه و از فعالان سیاسی و اجتماعی و حوزه زنان، روز چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۸ و همزمان با مراسم تحلیف محمود احمدی نژاد در مجلس ایران، در خیابان های اطراف مجلس بازداشت شده بود. او بعد از حدود ۱۳ روز با تامین وثیقه از زندان آزاد شد اما شعبهٔ ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی او را به دو سال حبس تعزیری و پرداخت جریمه نقدی محکوم کرد.

هاله سحابی، فرزند زندانی عزت الله سحابی، رئیس شورای فعالان ملی مذهبی، شرط مقامات زندان برای نوشتن تعهدنامه برای آمدن به مرخصی را رد کرد. بپس از تشدید بیماری آقای سحابی، خانواده هاله سحابی که هم اکنون دوران محکومیت خود را در زندان می گذراند برای او تقاضای مرخصی کردند، اما مقامات زندان شرط مرخصی را، نوشتن تعهدنامه اعلام کرد.

 

منبع سايت جرس:

http://www.rahesabz.net/story/37784/