۱۳۹۰ خرداد ۱۰, سه‌شنبه

عزت‌الله سحابی درگذشت

همه اطلاع رسانی کنیم

پیکر مرحوم عزت‌الله سحابی تا ساعتی‌ دیگر به منزل ایشان: لواسان ، بلوار امام خمینی ، بعد از میدان گلن دووک ، خیابان پیام ، خیابان صحرای ناران ، کوچهٔ گلستان ، پلاک ۱۰

منتقل خواهد شد...

تشییع پیکر آن مرحوم ، فردا صبح از درب منزل ایشان می‌باشد

تن رنجور حاکمیت

زیر فشار سنگین پیکر تنومند جنبش

 هیچ حاکمیتی در جهان، شکست را به آسانی نپذیرفته که حاکمیت کنونی جمهوری اسلامی آن را بپذیرد. حتی آقای خمینی با تمام اعتبار و نفوذ مذهبی و سیاسی که بعنوان رهبر انقلاب 57 در خود یکجا داشت، شکست‌ها و بازگشت‌ها از مسیرهای رفته را به آسانی نپذیرفت و تسلیم آن نشد. چنان که در جریان پذیرش پایان جنگ فرسایشی با عراق و یا بازگشت به قانون و خاتمه فضای بسته سیاسی شاهد شدیم.

شکست سیاست "جنگ، جنگ تا فتح کربلا" پس از یک هزار میلیارد خسارت به ایران و 200 هزار قربانی و چند برابر این رقم معلوم و مفقود و اسیر جنگی، سرانجام زیر فشار ناتوانی در ادامه آن پذیرفته شد.(1) پایان سیاست غلط بستن فضای سیاسی و پر کردن زندان‌ها و اعدام‌ها نیز، سرانجام، پس از یک دوره‌ترور و انفجار و اعدام، در سال 1361 در بیانیه 8 ماده ای آقای خمینی پذیرفته شد.

این که سیاست جنگی در جمهوری اسلامی، پس از مدتی در اشکال و ابعاد دیگری (حتی بصورت دخالت نظامی در کشورهای دیگر) ادامه یافت و یا سرکوب و کشتار و بستن فضای سیاسی علیرغم صدور بیانیه 8 ماده ای، به اشکال دیگری به سلطه خود بر ایران ادامه داد و این که چرا چنین شد؟ موضوع بحث نیست و در فرصت و مناسبت دیگری می‌توان به آن پرداخت.

آنچه اکنون و در شرایط کنونی جمهوری اسلامی مورد بحث است، آنست که حاکمیت‌ها، شکست سیاست‌های خود را به آسانی نمی‌پذیرند، مگر زیر فشار جنبش‌های اجتماعی و پتک سنگین واقعیات؛ و حاکمیت کنونی جمهوری اسلامی نیز با آن که میداند سیاست جنگی و امنیتی‌اش شکست خورده، هنوز برای پذیرش این شکست از خود مقاومت نشان میدهد. این مقاومت که روز به روز از توان آن کاسته می‌شود، درحالی جریان دارد که ساعت به ساعت نشانه‌ها و نمونه‌های این شکست در برابر دیدگاه مردم و خود حاکمیت قرار می‌گیرد. ماجرای مضحک "جریان انحرافی" در دولت احمدی نژاد خود یکی از نمونه‌های برجسته از میان دیگر نمونه‌هاست. همچنان که تبدیل تشییع جنازه بشدت محدود و کنترل شده دروازه بان سابق تیم فوتبال ایران "ناصرحجاری" به تظاهراتی علیه حکومت با همان شعارهای دو سال گذشته پس از کودتا؛ نمونه ای دیگر.

هم احمدی نژاد و همکاران نزدیکش و هم کسانی که او را سر کار آورده اند بخوبی از سقوط اعتبار و مشروعیت حاکمیت در میان مردم و در عرصه جهانی باخبرند و اگر بخشی از این جریان حکومتی به حربه‌هائی مانند لوح کوروش و اسلام ایرانی و آزادی موسیقی و ... متوسل شده برای نجات خویش از کشتی درحال غرق است و نه از روی تغییر باورهایش. و آن گروه دیگر از یاران و حامیان دولت درحاکمیت، که در برابر این تلاش دولت برای بقای خود مقاومت می‌کند و علیه آن موضع گرفته، به این دلیل است که هنوز تصور می‌کند می‌توان به شیوه گذشته ادامه حکومت داد و به این مانورها نیازی نیست.

هر دو گروه که تن واحدی را نمایندگی می‌کنند، هنوز نمی‌خواهند با صراحت شکست سیاست اقتصادی، اجتماعی، مذهبی، نظامی، اتمی و... در سالهای اخیر را بپذیرند. آقای خمینی شکست و اشتباه را بدشوار پذیرفت اما حداقل از این پذیرش وحشت نداشت، زیرا از نفوذ کلام و اعتبار خود در میان مردم آگاه بود، اما هیچیک از سران حاکمیت کنونی و در راس آنها رهبر جمهوری اسلامی دارای چنین موقعیتی نیستند و به همین دلیل از قبول شکست و بازگشت از راه رفته وحشت دارند. این وحشت، از‌ترس سقوط است و چون خود را نظام می‌دانند، می‌گویند که می‌ترسند نظام سقوط کند! و حداقل پشت این بهانه پنهان شده و سنگر گرفته اند.
آنها دست دست می‌کنند و می‌خواهند برای خود فرصت بخرند، اما بحران اجتماعی ناشی از شکست سیاست نظامی هر روز بیش از روز پیش به اعماق می‌رود و اندک فرصت‌ها را نیز می‌سوزاند.

حاکمیت خود را می‌فرساید و جنبش تنومندتر می‌شود. در آن میان فاجعه آنجاست که حاکمیت می‌خواهد رهبران اصلاحات، منتقدان و طرفداران اصلاحات و مخالفان فروپاشی کشور را نیز با خود به آن دره ای ببرد که خود به سمت آن گام‌های بلند بر می‌دارد. در چنین دور پیچیده ای از مسائل داخلی و خارجی است که نقشه تجزیه ایران هر روز دقیق‌تر می‌شود و آخرین سخنان رئیس جمهور امریکا "اوباما" در لندن مبنی بر نقشه مشترک انگلیس و امریکا برای ایران و سوریه معنائی در ارتباط با اوضاع داخل کشور، شکست سیاست نظامی، بیگانگی مردم با حکومت و حکومت با مردم، بحران اقتصادی، سقوط مشروعیت حکومت و... پیدا می‌کند.

 

1- هاشمی رفسنجانی در مراسم «بزرگداشت حماسه‌سازان جامعه پزشکی در دوران جنگ» روز 6 خرداد 1390 قربانیان جنگ با عراق را 200 هزار تن اعلام کرد. البته او مدعی شد که این رقم مربوط به مجموعه قربانیان جنبش از 1340 تا پایان جنگ است. این پیوند حکایت مقایسه موش و فیل است. مجموع کشته شدگان پیش از جنگ که ایشان اشاره می کند از چند هزار احتمالی هم تجاوز نمی کند.

رقم مربوط به یک هزار میلیارد دلار خسارت جنگی نیز توسط وی در یکی از نماز جمعه های پس از پایان جنگ اعلام شد که در بر گیرنده ویرانی شهرها و تاسیسات زیربنائی ایران بود.

راه توده 317 - 9 خرداد 1390

 

منبع:

http://www.rahetudeh.com/rahetude/2011/08mai/5/sarmaghaleh317.html

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۸, چهارشنبه

انصاف دهید ما بی بصیرتیم یا شما؟

پاسخ دکتر خزعلی به بازجوهایش:

فتنه در ایران یک سر دارد و آن سر "احمدی نژاد" است!

سال 83 نوشتم: امروز شهرداری را ستاد انتخاباتی خود کرده است و به معلمان و ائمه جماعات و هیات های مذهبی، از بودجه شهرداری خرج می دهد، فردا یک دولت می شود ستاد انتخاباتی و از  بودجه بیت المال خرج می دهد!      *جدی نگرفتید!

خرداد 84 در نامه ای به شهردار تهران نوشتم: " نفی دموکراسی از سوی شما شائبه بازگشت استبداد و دیکتاتوری را در اذهان ایجاد می کند"      * توجهی نکردید تا آن شهردار رئیس دولت شد!

خرداد 84 در مقاله " اندیشه ای خطرناک و ابتر" نوشتم: عده ای  می خواهند با آوردن احمدی نژاد روی کار، نظام را ساقط کنند!     * باور نکردید!

سال 84 نوشتم: سقاخانه ایشان اگر برای مردم آب ندارد! برای خیلی ها نان داشته است و سازه ای مناسب برای عوام فریبی و جلب رای است، به عبارت دیگر نان آور و رای آور است!     * باز هم گوش کسی بدهکار نبود!

سال 84 هنگام تنفیذ حکم ریاست جمهوری، دست رهبری را بوسید، نوشتم: " امروز دست و پا می بوسد و روزی را می بینم که در برابر رهبری می ایستد! " و باز نوشتم که او از پشت بر رهبری خنجر خواهد زد!      * باور نکردید تا به چشم خویش دیدید!

سال 84 نوشتم: "حکومت ها هر قدر از دانش فاصله بگیرند، از حوزه و دانشگاه می ترسند و اگر به علم بازگردند، در برابر دانشگاه و حوزه متواضع و خاشع می شوند" ، آن روز نوشتم : "کسانی که مکاتب و گروه های سیاسی را از دانشگاه اخراج می کنند، انحصار طلبند، اما بدانندحوزه و دانشگاه از سیاست جدایی ناپذیر است، حتی اگر حکومت ها خود را از این چشمه فیاض علم محروم کنند. "       * امروز شاهدیم که حکومت از علم و دانش محروم و کردانیسم حاکم است!

سال 84 نوشتم: " آقای رئیس جمهور؛ پایه های جمهوری شما بر توهین، افترا، و زیر سئوال بردن مدیران انقلاب است، فراموش نکنید آن شب نامه هایی را که در دوره انتخابات منتشر شد و حتی خاتمی جرات نکرد عوامل تخریب هاشمی را معرفی کند( علی رغم قولی که به مردم داده بود)       * امروز همان شب نامه نویسان علیه همان رئیس جمهور می نویسند!

سال 84 نوشتم: " این که بزرگان فرموده اند : مطالبات زود هنگام نداشته باشیم و فرصت داده شود، سخنی وزین و حکیمانه است، که باید به دولت فرصت داد تا برنامه های خویش را پیاده کند، اما نقد منتقدان شما، متوجه آنچه نکرده اید نیست! نقد ما متوجه آن رفتاری است که انجام داده اید، ملت از شما می خواهد فقط خراب نکنید، آباد نکردید باکی نیست!        * باز هم کو گوش شنوا؟!

سال 84 نوشتم: " آقای رئیس جمهور؛ نکند به نام عدالت، فاتحه این واژه مقدس را در کشور بخوانیم و طنز سال های آتی " عدالت " باشد!        *  دیدید که چنین شد!

سال 84 به مجلس نوشتم: " نمایندگان محترم؛ بوش را رها کنید، احمدی نژاد را مراقبت کنید که به خودمان گل نزند! "    * مراقبت نکردید تا دهها گل وارد دروازه خودمان کرد!

سال 85 در پی اظهارات احمدی نژاد و تاکید بر بچه دار شدن بیشتر! نوشتم: " من به نوبه خود هشدار می دهم، روزهای سخت و سخت تری در پیش داریم، و این گونه افاضات غیر منطقی و غیر عقلانی در بحث اقتصادی و سیاسی زیاد داریم و هزینه گزاف آنرا ملت می پردازد! و کشور با سرعتی سرسام آور سقوط می کند و این سقوط را بیگانگان و همسایگان جنوبی ما جشن گرفته اند!       * باز هم گوش ندادید تا به امروز رسیدیم!

سال 85 نوشتم: " مسئله دولت در سفر یا دولت جهانگرد، مسئله سقوط اقتصادی دولت، مسئله گرانی و تورم، مسئله وعده های بی رویه استانی، مسئله پوپولیسم و عوامفریبی، مسئله اقتصاد بدون نفت، مسئله شایسته سالاری، مسئله دولت پاسخگو و ... مهمتر از هولو کاست است و به فراموشی سپرده شده است!         * امروز که خانه ویران است، فهمیده اید که بیگانگان سرتان را به هولوکاست سرگرم کردند تا از خرابی خانه خود غافل شوید!

سال 86 نوشتم: " احمدی نژاد، حب جاه و حب جاه و حب جاه!" و اضاف کردم: " این افتخار نیست که خبرساز شویم، چگونه خبرساز شدن مهم است و مهمتر از آن عمل به وظیفه است نه خبر ساز شدن"    * اما او برای مطرح شدن، حاضراست نظام را به تباهی برد و به قول معروف " در زمزم بشاشد"، و عقلا هم کاری نکردند!

سال 86 روانشناسی او را نوشتم و با متن کتاب درسی روانپزشکی، شخصیت او را تحلیل و نقد کردم، مکانیسم های دفاعی ناکارامد " خیال پردازی" ، تجزیه" " برون فکنی" پرخاشگری" همانند سازی برون فکنانه" را بیان کردم،  ماجرای از دست دادن " حس واقعیت سنجی" در جلسات مهم و با شکوه و این که برای مدت کوتاهی دچار" شخصیت زدایی" یا " واقعیت زدودگی" می شوند و دچار " توهمات شنوایی، بینایی و لمسی" می شوند! را بیان کرده و " هاله نور" را به عنوان یک نشانه از این بیماری پذیرفتم! در آنجا به شخصیت " هیستریونیک - نمایشی" و " نارسیسیستیک - خود شیفته" اشاره کردم! و هشدار دادم که " نکند روزی وارث یک سرزمین سوخته شویم و آیندگان در روانشناسی رجال سیاسی ما کتاب بنویسند! "       * اما باز هم گوشی شنوا نبود و کشور را در سراشیبی سقوط قرار دادیم،

سال 86 نوشتم: " به جای احمدی نژاد من را رد صلاحیت کردند" و مستدل هم نوشتم.        * باز هم هیچ!

سال 86 نوشتم: " دهه چهارم انقلاب دوره رمال ها و فالگیر هاست!"        * جدی نگرفتید!

گذشت و گذشت و گذشت ........

سال 88 در پاسخ بازجو که پرسید بود : " نظرت را راجع به سران فتنه بنویس"    نوشتم: " فتنه فقط یک سر دارد و آن احمدی نژاد است! "        * حال به حرف من رسیدید!

سال 89 برای بازجو درشت در یک صفحه A4 نوشتم: " سال نود سال رویارویی احمدی نژاد و حامیان ولایت است! " به بازجو گفتم این را در جیبت نگه دار، همدیگر را می بینیم!          * خوب می بینید که همه پیش بینی ها درست از آب درآمد!

*** حال انصاف دهید ما بی بصیرتیم یا شما؟ !!!!!!!!!!!!!

90/2/24   مهدی خزعلی